دانستن زندگینامه واقعی محمد بن عبدالله بسیار مهم می باشد چراکه این فرد با بوجود آوردن این دین موجب نابودی تمدنهای بسیار بزرگی شد و از زمان پیدایشش تا به امروز هزاران انسان بیگناه را به کام مرگ کشانده است و باعث عقب ماندگی بسیاری از جوامع بشری شده است و بزرگترین مبلغ ترور بطور شرعی در دنیا می باشد .
محمد در خانواده ای بسیار فقیر بدنیا آمد و در کودکی پدر و مادرش را از دست داد بنابراین او دوران کودکی و نوجوانی خود را در فقر شدید و تنهایی سپری کرد این فقر و تنهایی باعث بوجود آمدن عقده های روحی و روانی در محمد شد . بعد از فوت پدربزرگش عموی محمد ( ابوطالب ) سرپرستی او را به عهده گرفت ولی از آنجا که او یک بازرگان بود وقتی برای توجه بیشتر به محمد نداشت و تنها کاری که برای او انجام داد این بود که محمد را به شتربانی کاروانهایی که بین مکه و سوریه سفر می کردند , بگمارد و بدین ترتیب محمد در سن حدود 14 سالگی به سوریه و اطراف آن چندین بار مسافرت کرد و بنا به گفته های تاریخی در این سفرها با یک راهبه مسیحی آشنا شد و اصول مسیحیت را از او آموخت . در هنگام بازگشت از یکی از سفرها , ابوطالب در حال متحد کردن طوایف مکه برای دفع حمله حاکم حبشه بود و محمد هم باید در جنگ شرکت می کرد اما از آنجا که او جوانی بسیار بیمار از نظر روحی بود از جنگ فرار کرد و بدلیل مورد تمسخر قرار گرفتن توسط آشنایان مجبور به ترک مکه شد . هنگام ترک مکه او جوانی 25 ساله بود و برای تامین معیشت به پست ترین شغل آن زمان یعنی چوپانی روی آورد اما این شغل را دوست نداشت بنابراین در خدمت یک تاجر به نام صائب در آمد و به همین واسطه پایش به بازار حیاچه در جنوب مکه باز شد و در آنجا با یک بیوه زن به نام خدیجه آشنا شد و خدیجه او را به شتربانی کاروانش گماشت و سپس متصدی کاروان و در نهایت او را به عنوان شریک خود قرار داد . محمد تا آن زمان فردی کاملا گمنام و ناشناخته بود . در همین زمان محمد رابطه خود را با یهودیانی که برای مسافرت و یا مهاجرت به انجا می آمدند را بیشتر کرد تا اصول دین آنها را فرا بگیرد . در این زمان محمد ذهنیت ادعای پیامبری را در خود پرورش می داد . خدیجه در این میان به محمد علاقه نشان میداد و محمد هم که بواسطه او از فقر و گرسنگی نجات یافته بود و در کنار او صاحب قدرت بیشتری می شد به این ابراز علاقه جواب مثبت داد. در طی 10 سال پس از ازدواج با خدیجه او به فردی ثروتمند , سرشناس و بسیارباتجربه تبدیل شد . او در روزهای طلایی زندگی خود در ماه رمضان به غار حرا می رفت و به تفکر می پرداخت . محمد بسیار فکر می کرد و مهمترین دلیل آن هم این بود که او دوران کودکی و نوجوانی اش را در صحرا و در تنهایی سپری کرده بود و این خصلت سکوت صحرا است که آدم را وادار به تفکر می کند . ناگفته نماند که محمد تاسیس قدرت را از دوران کودکی در سر می پروراند و قصدش از ادعای پیامبری و اسلام فقط حاکمیت و قدرت در عربستان و حجاز بود و هرگز فکرش را نمی کرد که این قدرت بسیار فراتر از مرزهای عربستان برود . به همین دلیل هم در آیه 7 سوره شوری الله به محد می گوید . "ما قرآن را برای تو به زبان عربی وحی کردیم تا تو مردم ما را در شهرها (مکه) از روز قیامت بترسانی " . محمد در تفکرات خود به تمام سختی ها و بدبختی های دوران کودکی خود و فاصله طبقاتی در جامعه عربستان و همچنین تفرقه موجود در میان قبایل عربستان می اندیشید . بنابراین برای تسکین عقده های روانی خود و همچنین یکپارچه سازی و متحد کردن قبایل عربستان تحت یک پرچم به ایجاد یک امپراطوری دینی فکر می کرد .
تفکرات محمد
درباره راه اندازی یک امپراطوری در عربستان و عقده های روانی او از یک طرف
و تبایغ یهودیان آن زمان مبنی بر اینکه پیامبری عادل خواهد آمد و عدل و
انصاف را برقرار خواهد کرد از طرف دیگر , باعث شد که محمد به فکر ایده
پیامبری بیفتد و با این ایده خونخوارترین دین جهان را بوجود آورد . البته
ناگفته نماند که محمد علاوه بر این تفکرات دارای توهمات بسیار هم بوده است و
این توهمات هم ناشی از زندگی در صحرا بود . محمد قصد داشت همه را به دین
خود دراورد و خود را هم ابراهیمی جلوه دهد چون ابراهیم نه یهودی بود نه
مسیحی و نه بت پرست بلکه حنیف بود و خدای یگانه را پرستش می کرد . او ابتدا
دین خود را را ادامه دین یهود و مسیح عنوان کرد ولی بعدها که متوجه شد
آنها از او پشتیبانی نمی کنند اسلام را یک دین جدید معرفی کرد . بهر حال او
در یکی از روزهایی که از حرا بازمیگشت تصمیم به عملی کردن نقشه خود کرد و
دقیقا از همان روز نطفه یک دین اهریمنی و ضد بشریت شکل گرفت . در بازگشت به
خانه به خدیجه گفت که جبرئیل به او نازل شده و به او گفته که خدا او را به
پیامبری برگزیده است . و خدیجه هم به سرعت آن را پذیرفت. پذیرفتن داستان
تخیلی محمد از طرف خدیجه دلایلی داشت اول از اینکه خدیجه زن محمد بود و در
جامعه عربستان زنها آزادی عقیده نداشتند و خدیجه هم عشق محمد را در سینه
داشت دوم اینکه خدیجه هم زنی با درایت و باهوش بود و آینده این خیال پردازی
و کلاشی محمد را درخشان می دید . دومین کسی که با او ایمان آورد غلامش زید
بود چون غلام بود و چاره ای جز اطاعت نداشت . سومین نفر علی ابن ابیطالب
16 ساله بود که جوانی پر شر وشور و تشنه جنگ و قدرت بود . اما این جمع سه
نفره کافی نبود و همه در برابر ادعای محمد او را مسخره می کردند طی 3 سال
او فقط توانست 13 نفر را به آیین خود درآورد . به همین جهت تصمیم به دعوت
سران قریش کرد و برای آنها سخنرانی نمود . اما باز هم همه او را مسخره
کردند زیرا برای آنها متحیر کننده بود که چرا باید خداوند فردی ترسو و دون
پایه که برای ثروت خود را به یک بیوه زن چسبانده است را به نبوت انتخاب کند
و همینطور به دلیل بی حرمتی محمد به بتها او را خائن خواندند . هنگامی که
محمد از قبیله خود ناامید شد به اهالی میدنه روی آورد و اهالی مدینه هم به
سخنان او گوش می دادند و حتی به او قول همکاری هم می دادند برای اینکه اولا
اهالی مدینه تبلیغات یهودیان مبنی بر بعثت یک پیامبر جدید را قبول کرده
بودند دوم اینکه حمایت از محمد به معنای ضربه زدن به اهالی مکه که کینه
آنها را در دل داشتند بود. از طرفی مردم مکه هم که او را طرف مردم مدینه می
دیدند او را خائن خواندند و از خود طرد کردند . افراد قریش بقدری از محمد
نفرت داشتند که اگر به احترام ابوطالب نبود حتما او را می کشتند . سپس او
برای مدتی به حوالی کوه حرا فرار کرد و بعدها با تلاش ابوطالب دوباره
توانست به مکه بازگردد . بعد از مرگ خدیجه و ابوطالب محمد باز هم با قریش
به مشکل برخورد و از اینرو سعی به عقد قراردادی با اهالی مدینه نمود مردم مدینه
او را بپذیدند به شرط اینکه محمد هم وفادار به قبیله باشد. که این عمل او
در آن زمان کاملا خیانت نام داشت اما محمد به خیانت اهمیت نمی داد و فقط به
فکر به قدرت رساندن دین شیطانی خود بود بعد از آن قرارداد محمد از ترس
کشته شدن همراه با چند تن از پیروانش به مدینه گرخت که مسلمانان آن را هجرت
می نامند . محمد از همان زمان به خونریزی و جنگ پرداخت و زمانی که دید
قدرت پیروزی و رویارویی با مکیان را ندارد , قتل عام یهودیان را آغاز کرد .
موفقیت های جنگی او را تا به آنجا گستاخ کرد که به خود اجازه داد به
پادشاه ایران و مصر و قسطنطنیه نامه تهدید آمیز بنویسد . محمد در مدینه به
قدرت رسید برای اینکه با مردم مدینه علیه مکیان جنگ کرد . محمد دارای برکات
بسیاری برای دزدان مدینه بود بعد ازاینکه به قدرت کافی دست پیدا کرد به مکه
حمله و آنجا را فتح کرد . مردم مکه هم به ناچار دین او را پذیرفتند .
سرانجام در مراجعت از آخرین حج خود که تا آن زمان موفق به گردآوری بیش از
چهل هزار پیرو شده بود, بشدت بیمار شد و درگذشت .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر