۱۳۹۱ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

شکایت ایران از مردم ( بر اساس یک داستان واقعی ! )




جلسه دادگاه رسمی است !

شاکی : ایران
متهم : ایرانی
قاضی : خدا
شاهد : تاریخ 

قاضی دادگاه رو به شاکی می کند و از او می خواهد موارد شکایت و توضیحات خود را بازگو نماید . 
ایران با جسمی خسته و صدایی شکسته رو به قاضی می گوید :
شاکی : جناب قاضی من از این ملت به دلیل ستمهایی که طی قرنها به من روا داشته شکایت دارم و از دادگاه تقاضا دارم متهم را به اشد مجازات خود برساند .

شاهد : بله جناب قاضی من شاهد ستمهایی بوده ام که این ملت نسبت به شاکی روا داشته اند .

قاضی : لطفا توضیح دهید و موارد شکایت را برای دادگاه روشن کنید .

شاکی : جناب قاضی , بنده کشور پهناوری هستم که از نظر جغرافیایی و استراتژیکی در منطقه بسیار خوبی قرار گرفته ام . من به این ملت هر آنچه که برای سعادت انسانها لازم است داده ام . طبیعت زیبا دارم . در شمال و جنوب خود به آنها دریا داده ام که هم از آن لذت ببرند و هم استفاده های کلان اقتصادی نمایند . به آنها کوه داده ام - جنگل و کویر داده ام  ثروت بی نظیر طبیعی داده ام و از همه مهمتر در طول تاریخ و به گواه تاریخ مردان بزرگی به آنها داده ام که باز هم به گواه تاریخ این مردان بزرگ و دستاوردهایشان بدست فراموشی سپرده شده اند . جناب قاضی خاک من به این ملت فقط برکت داده است ولی این مردم تا توانستند به من ظلم کردند . جناب قاضی اولین منشور حقوق بشر در تاریخ انسانها در خاک من و توسط فرزند من صادر شد ولی امروز این ملت برای احقاق حقوق بشر به سرزمین های دیگر فرار می کنند . جناب قاضی مهمتر از همه چیز این ملت من را در جهان بدنام کرده اند و دنیای امروز نام من را به بدی یاد می کند . آیا من همان کشوری نیستم که دارای یکی از کهن ترین تمدن ها بوده است؟ آیا به گواه تاریخ من با این همه خدمتی که به بشریت کرده ام امروز باید به بدی از من یاد شود؟ جناب قاضی من از دادگاه تقاضا دارم متهم را به دلیل نا آگاهی و بی تفاوتی محاکمه نماید . این ملت با ناآگاهی و بی تفاوتی خود خاک من را امروز بدست اهریمن سپرده است . 

قاضی : از متهم می خواهم که دفاعیات خود را بیان نماید 

متهم : جناب قاضی ما حرفی برای گفتن نداریم و فقط ابراز ندامت می کنیم و از شاکی تقاضای یک فرصت دیگر داریم 

قاضی : پس از بررسی دقیق شواهد و مدارک دادگاه از شاکی تقاضا دارد که به احترام همان انسانهای بزرگی که خودش عنوان کرد , یک فرصت دیگر به متهم بدهد . اگر متهم در این فرصت جبران اشتباه نمود تبرعه می شود در غیر اینصورت دادگاه به گواه تاریخ حکم به نابودی متهم خواهد داد و از شاکی دوباره تقاضا دارم که این فرصت را به متهم بدهد چراکه در صورت نابودی متهم خود شاکی هم نابود خواهد شد .

شاکی : جناب قاضی با دلی شکسته این فرصت را که بارها داده ام ولی برای آخرین بار باز هم این فرصت را می دهم و این را بدانید که من حاضر به نابودی خود هستم چراکه نبودن من بهتر از تحقیر شدن نام من می باشد . 

قاضی : این آخرین فرصت متهم می باشد . ختم جلسه ! 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر