۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۱, جمعه

تاریخ اسلام بخش نخست ( کودکی و جوانی محمد )


پیشگفتار 

آگاهی هر جامعه ای نسبت به تاریخش باعث رشد و پیشرفت آن جامعه می شود . در این نوشتارها سعی داریم به دور از هر گونه تعصب و توهین تنها واقعیت تاریخ اسلام را بیان نماییم . چراکه وضعیت کنونی نابسامان و خفت انگیز امروز ایرانیان گره خورده به عقاید ایرانیان که خود را هنوز هم وامدار دین اعراب می دانند می باشد و آخوند نیز بعد از 14 قرن که در کمین حکومت و به چنگ آوردن ایران بوده است موفق شد و تنها با تکیه بر ناآگاهی و تعصب مردم توانست کشور را صاحبخانه شود و مردم را اینچنین به فقر و ذلت و بردگی بکشاند . همانطور که بارها گفته ایم آخوند یک عقیده است که مانند یک غده سرطانی در وجود ایرانیان ریشه کرده و  راه نجات از دست این غده تنها آگاهی و روشنگری می باشد . هر زمان که ما بدور از تعصب و با تحقیق  واقعیت تاریخ توانستیم به این آگاهی برسیم که دین اسلام نه تنها هیچ مزیت و رستگاری ندارد بلکه تنها باعث عقب ماندگی , تفرقه , جنگ و نفرت در جامعه می شود درست در همین زمان خواهد بود که گامهای بزرگی به سوی افتخار و پیشرفت و رفاه خواهیم برداشت . این نوشتار و نوشتارهای دیگر بر پایه منابع معتبر تاریخی و بدور از تعصب و کینه ورزی منتشر خواهد شد . بسیار تاکیید می نماییم که هدف ما تنها بیان واقعیت می باشد و از آنجاییکه که فرصت رهایی و نجات از این دین را داشته ایم بنابراین از آموزه های این دین که توهین , تفرقه , نژادپرستی , کینه ورزی , دروغ و ... می باشد بشدت بیزار هستیم . 
امیدواریم که نوشتارهای چکیده ای از تاریخ اسلام بتوانند گامی هرچند کوچک اما سازنده در راه آزادی داشته باشند .


کودکی و جوانی محمد


محمد بن عبدالله در بین سالهای 567 تا 573 در مکه بدنیا آمد . پدر او پیش از بدنیا آمدن محمد و یا اندکی پس از بدنیا آمدن محمد درگذشت و آمنه مادر محمد نیز در زمانیکه او شش ساله بود درگذشت . از آنجاییکه مکه دارای آب و هوای مناسبی نبود . تازیان رسم داشتند فرزندان خود را نزد دایه های بیابان نشین اطراف مکه بسپارند . این اقدام به دو دلیل صورت می گرفت ,  اول اینکه مادران تمامی وقت خود را بجای نگهداری از بچه صرف همسرانشان  نمایند و همچنین فرزندان بیشتری برای آنان بدنیا بیاورند . دوم اینکه فرزندان در آب و هوای سالم بیایان تندرست و قوی بار می آمدند . محمد نیز به یکی از همین زنان بادیه نشین بنام حلیمه سپرده شده بود . در پایان چهارمین سالی که محمد نزد حلیمه بود حلیمه متوجه شد که محمد دچار بیماری ضعف و  غش و همچنین اوهام گویی است . به عنوان مثال کوله از اسلام شناسان شهیر به نقل از ابن اسحق تاریخ نویس شهیر عرب می نویسد که محمد برای یکی از دوستانش نقل کرده بود که زمانیکه او ( محمد ) و برادر ناتنی اش برای مراقبت از گوسفندان و شتران در بیابان بودند دو مرد سفید پوش نزد محمد آمدند سینه او را چاک دادن قلب او را بیرون آوردند و لکه سیاه درون آن را بیرون انداختند سپس قلب و بدن او را با برف شستشو دادند . گیللوم دانش پژوه شهیر اسلام شناس او رویداد را به آیه نخست  سوره الاشرح نسبت می دهد . که این آیه می گوید : (( آیا ما سینه تو را باز نکردیم ؟)) 

همین داستان باعث شد که حلیمه و همسرش از بیم آنکه مبادا ارواح خبیثه وارد بدن او شده باشند و آسیبی به آنها برسانند او را نزد آمنه مادرش بردند . بسیاری از محققین و تاریخ شناسان باور دارند که محمد از زمان کودکی دارای بیماری صرع بوده و بسیار اوهام گو بوده است . آمنه زمانیکه محمد شش ساله بود برای دیدن یکی از بستگانش با محمد به مدینه سفر کرد اما هنگام بازگشت در راه میدنه و مکه درگشت و خدمتکار او محمد را به مکه برد و او را به عبدامطلب پدربزرگ هشتاد ساله محمد سپرد . عبدالمطلب نیز پس از دوسال درگذشت او پیش از مرگش سرپرستی محمد را به ابوطالب عمویش که تاجر  پارچه و عطر بود سپرد . علت انتخاب ابوطالب برای سرپرستی محمد از بین دیگر فرزندانش این بود که ابوطالب با عبدالله پدر محمد  از یک پدر بودند و همچنین او شریف تر و مهربان تر از سایر فرزندانش بود . محمد کودکی خود را در فقر بسیار شدیدی سپری نمود و دلیل مستند آن در قرآن در آیه 6 سوره ضحی می باشد که می گوید : (( الله تو را که فرد فقیر و تنگدستی بودی توانگر کرد ))
در این زمان بود که ابوطالب برادرزاده 12 ساله خود را همراه با کاروان های تجاری از مکه به یمن و مصر و حبشه و ایران می برد . و در این مسافرتها از میان شهروندان امپراطوری بیزانتین و راهب های مقدس عبور می کرد . محمد جوان که روزگار بسیار سختی را گذرانده و همواره دارای آرزوهای بلند پروازانه بوده در این مسافرت ها فرصت داشته که با یهودیان و مسیحیان ارتباط داشته باشد و گفتگو کند و با آموزه های دین آنها آشنا شود . آشنایی محمد با ادیان مختلف و آداب و رسوم آنها و همچنین با دیدن آثار این ادیان بر اجتماعشان او را وا میداشت که در درون خود جامعه عقب مانده و بت پرست عربستان را با آنها مقایسه نماید . بسیاری از نویسندگان بر این باورند که همین مشاهدات محمد از ادیان دیگر و مقایسه آن با جامعه بت پرست و عقب مانده عربستان نقطه آغاز بوجود آمدن انگیزه ادعای پیامبری در او بود .
بیابانهای بین مکه و سوریه و یمن که محمد با کاروانهای تجاری از بین آنها تردد می کرده و همچنین دوران کودکی او نیز در اینگونه بیابان سپری شده یکی از مهمترین دلایل توهمات ذهنی او می باشد چراکه طبیعت غرق در سکوت این بیابانها ساکنین آن را معتقد به وجود جن و پری و شیطان و دیگر موجودات خیالی کرده بود . 
محمد با مشاهده اینکه پیروان مسیحیت و یهودیت و دیگر ادیانی که زیر پرچم اعتقاد به خدای واحد توانسته بودند جامعه ای متحد و مرفه بوجود آورند و در مقابل مردم عربستان که اکثریت بت پرست بودند و دارای جامعه ای بسیار فقیر و عقب مانده بودند و اتحادی بین اکثر قبایل آن نبود او را بسیار آزار می داد و همواره به متحد کردن جامعه عربستان زیر پرچم یک دین واحد فکر می کرد . و همچنین تبلیغات گسترده یهودیان و مسیحیان  ,جامعه بت پرست عربستان را رفته رفته نسبت به بت پرستی نا امید می کرد و همه این موارد باعث می شد که محمد در ذهنش خود را به عنوان بنیانگذار چنین دین واحدی متصور کند . 




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر