۱۳۹۴ خرداد ۳, یکشنبه

بخش دهم ( فرمان ترور مخالفان )




فرمان ترور مخالفان 


اسلام تنها دین و یا عقیده ای است که به طور جدی و گسترده دستور کشتن مخالفان را هم از زبان قرآن و هم با دستور مستقیم محمد صادر کرده است . اسلام اولین سرکوب عقیده را زیر سایه  قرآن و الله آغاز کرد و تا همین لحظه آن را ادامه داده است و ادامه خواهد داد . 

همانطوریکه پیش تر اشاره شد جنگ بدر مهمترین نقطه تاریخ اسلام است . بعد از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر قدرت محمد به طرز قابل توجهی در مدینه گسترش یافت وبه جرات می توان گفت پیروزی در جنگ بدر سرآغاز اسلام و نابودی بشریت توسط اسلام است . محمد همواره یک مشکل بزرگ داشت و آن هم همسو کردن یهودیان با خود بود . یهودیان نه تنها ادعای شیادانه پیامبری محمد را قبول نمی کردند بلکه او را مورد تمسخر هم قرار می دادند . محمد که توانایی تغییر نظر مخالفان را نداشت اقدام به ترور مخالفان کرد . یکایک مخالفان را وحشیانه  ترور می کرد و اینچنین بود که الله و فرمانهای تروریستی محمد وحشتناک ترین و خون آشام ترین دین بشریت را بوجود آوردند . در ادامه بحث , به ترورهای پیامبر اسلام  خواهیم پرداخت :

ترور عصما دختر مروان ( آغاز ترور روشنفکران در اسلام )

اولین روشنفکر و اهل ادبی که محمد تاب قصیده هایش را نیاورد و یارانش را تشویق به ترور او کرد عصما بود . عصما زنی بود قصیده سرا و دارای پنج فرزند بود و اولین کسی بود که در مدینه نقطه آغاز ترور روشنفکران توسط محمد بود . او از اسلام متنفر بود و از محمد و جنایاتش بسیار بیزار بود و همواره در چکامه هایش محمد و اسلام را به باد انتقاد و نفرین می گرفت به عنوان مثال در یک چکامه در مورد محمد و دین خودساخته اش چنین می گوید :

گا... باد مردان مالک و نبات و عوف
گا... باد مردان خزرج ( از قبایل و طوایف مدینه )
شما دور بیگانه ای گرد آمده اید که به ما تعلق ندارد .
او نه از مراد است و نه از مضهج ( طوایف یمنی ) :
آیا این درست است که او رهبرتان را بکشد و شما به او امید ببندید ؟
درست مانند آدم گرسنه ای که به آشی که در حال پختن است دل می بندد
آیا بین شما مرد باشرفی یافت نمی شود تا حساب او را برسد ؟
و ریشه امید را در دل ساده لوحان خشک کند .

 چکامه های عصما که حال در مدینه دهان به دهان میچرخید , محمد را بسیارآزار می داد . سانجام محمد روزی به یاران خود گفت :

بنا بر نوشته پرفسور مویر که از ابن هشام برداشت کرده است

(( چه کسی حاضر است مرا از دست این زن آزاد سازد ؟ ))

عمیر بن ادی الختمی , مرد نابینایی که شوهرش پیشین عصما بود داوطلب انجام اولین دستور ترور روشنفکران توسط محمد شد .او شبانه در حالی که عصما و فرزندانش در خواب بودند و حتی طفل شیرخواره عصما در آغوش مادرش بود, سینه عصما را با خنجری شکافت .
روز بعد که محمد از کشته شدن عصما با خبر شد و عمیر درباره اینکه آیا کارش نادرست بوده !؟ از محمد سوال کرد و محمد چنین پاسخ داد:
" به هیچوجه کاری بدی نکرده ای ! تو برای الله و پیامبر او خدمت بزرگی انجام داده ای حتی دو بزغاله هم به خاط این موضوع سرشاخ نخواهند شد "

ابوعفک , دومین چکامه سرایی که قربانی ترور به دستور محمد شد

ابوعفک پیرمرد یهودی و بسیار سالخورده ای بود که عمر او از صد سال می گذشت اما با این وجود یکی از مخالفان سرسخت مسلمانان و محمد بود و همواره محمد و مسلمانان را در اشعار خود مورد هجو قرار می داد و مردم مدینه را ملامت می کرد که اجازه داده اند تا قربانی اهداف جاه طلبانه یک فرد خونریز شوند .
یک نمونه از چکامه های ابوعفک :

من روزگار درازی را پشت سر گذاشته ام
هرگز ندیده ام که هیچ ملتی
در زمان نیاز و فراخوانی
به متحدانش بیش از فرزندان قیلا
(اوس و خزرج ) پاسخگو باشد
در حالیکه یک کوه هم توان نفوذ در آن ملت را نداشت
ولی , سواری از راه می رسد و بین آنها جدایی می افکند
این مردی که خود را پیامبر می نامد
به همه چیز روی می کند و
میگوید : (( این خوب و آن بد است ))
حال اگر شما مردم در جستجوی یک مستبد و زور و قدرت بودید
چرا از توبا (( یک فرمانروای جنوبی )) پیروی نکردید .

چکامه های نیشدار ابوعفک محمد را بسیار آزرده و خشمگین می نمود طوری که روزی خطاب به پیروانش گفت :
(( چه کسی حاضر است مرا از دست این انسان پلید رها سازد ؟))
فردی بنام سمیربن عمیر که بتازگی اسلام آورده بود داوطلب اجرای ترور ابوعفک بود و روزی که این پیرمرد سالخورده در حیاط خانه خویش بود او را با ضربت شمشیر از پای درآورد .
بعد از ترور عصما و ابوعفک مردم جرات اعتراض نداشتند چراکه می دانستند در صورت اعتراض به سرنوشت آنان دچار خواهند شد .

ترور کعب بن اشرف

کعب  خاخامی چکامه سرا و ثروتمند بود که از طرف مادری یهودی و از قبیله بنی نضیر بود. کعب در ابتدا از پیروان محمد بود ولی زمانیکه که محمد به دشمنی با یهودیان برخاست و همچنین قبله را از اورشلیم به مکه تغییر داد و همچنین زمانیکه که آگاه شد که محمد چگونه در جنگ بدر بزرگان و سران قریش را به خاک و خون کشید , به طور کامل از اسلام روی گرداند تا جاییکه که به مکه رفت و به چکامه سرایی بر ضد محمد و اسلام پرداخت . در چکامه هایش قصد داشت روحیه جنگ و انتقام را به قبیله قریش که بزرگان خود را از دست داده بود بازگرداند  . چکامه های او مردم را به شورش علیه محمد تشویق می کردند . در یکی از چکامه هایش افراد قبیله قریش را بر ضد محمد اینچنین تحریک می کرد :

خون افرادی که در رویداد بدر ریخته شد
و رویدادهای دیگری همانند آن باید اشک شما را جاری سازد
نیک ترین افراد در حفره هایی که در بدنشان ایجاد شد ناپدید شدند
آیا این شگفت نبود که اینهمه مردان نیک به خاک و خون در غلتیدند
چه مردان شریف , نیک و زیبایی
همان مردانی که پناه افراد بی پناه بودند
آزاد مردانی که در هنگام رنج دیگران و بی بارانی ستارگان
بار رنج های آنها را به دوش می کشیدند
به من آگاهی داده شده که الحارث بن هاشم
با روانی توانمند مشغول گردآوری نیروست
و با لشگریانش وارد یثرب خواهد شد
زیرا تنها مردان شریف و نیک بالاترین شهرت ها را به خود ویژگی می دهند .

محمد کعب را به عنوان دشمنی بزرگ می دید که هر چه زودتر باید از میان برداشته می شد از اینرو روزی خطاب به پیروانش گفت :
(( چه کسی حاضر است کعب بن اشرف این یهودی فاسد را که سبب زیان الله و پیامبرش شده بکشد ؟ ))
 یکی از انصار, بنام محمدبن مسلمه داوطلب انجام این ترور شد . سرانجام  یک گروهک تروریستی 5 نفره که یکی از آنان برادر ناتنی کعب , ابونعیلا تشکیل شد . کعب که در دژ محکم و امنی زندگی می کرد و ورود به منزل او کار آسانی نبود بنابراین این گروه ترور از برادر ناتنی کعب برای فریب کعب و بیرون کشاندن او در سیاهی شب استفاده کردند و سرانجام او را با ضربات متعدد شمشیر و خنجر تکه تکه کردند .

به گفته صحیح البخاری , محمد در شب ترور با این دعا گروه ترور خود را راهی کشتن کعب نمود :
(( دست الله همراهتان باد !
ای الله بزرگ به آنها کمک کن تا این یهودی زبان دراز را بکشند و نابود سازند .))

پس از کشته شدن کعب , محمد به پیروانش دستور داد که "هرکجا یهودی ها را یافتید آنها را از پای درآورید " .

ابن سنینه اولین بازگان یهودی بود که بلافاصله بعد از این دستور محمد توسط محیصه بن مسعود که تازه مسلمان شده بود و رابطه دوستی و تجاری بسیار نزدیک با این سنینه داشت , ترور شد و حتی هنگامی که برادر محیصه بن مسعود بر سر این موضوع با او نزاع کرد و بسیار او را شماتت و سرزنش کرد اما محیصه به برادرش گفت : " به الله سوگند که اگر محمد دستور دهد سر تو را هم از تن جدا خواهم کرد " و او نیز هنگامی که این سخن را از زبان محیصه شنید بسیار تحت تاثیر ایمان برادرش به این دین قرار گرفت و مسلمان شد و گفت : " براستی که دیدمانی که چنین ایمانی در تو بوجود آمورده به یک معجزه شبیه است "

مویر می نویسد :
" تاریخنویسان قتل ابوسنینه را به خاطر اثر اعجازگونه سخنان قاتل او در ذهنیت برادرش که بیدرنگ پذیرای دین اسلام شده ذکر کرده اند و نه اینکه خواسته باشند به شرح چگونگی کشته شدن یک بازرگان بدون اهمیت یهودی بدست مسلمانان بپردازند . "

این سخن مویر بیان این نکته را لازم میداند که واقعا مکانیسم روانی کسانی که در آغاز اسلام را پذیرفتند را مورد کنکاش قرار داد :

همانطور که می دانیم وهمچنین هیچ نویسنده و مورخی نبوده که روی این نکته تاکید نداشته باشد که اسلام به زور شمشیر و با تهدید به مردم اعمال شد . هنگامی که مسلمانان دیگر ملت ها را مغلوب می ساختند آنها را مجبور می کردند بین مرگ و یا جزیه پرداختن و یا مسلمان شدن یکی را انتخاب کنند . طبیعتا نسل اول بسیاری از مغلوب شدگان برای فراراز مرگ و پرداخت جزیه به ظاهر وانمود می کردند که مسلمان شده اند ولی برای امنیت فرزندان خویش و ظاهرسازی آنان را با اصول اعتقادی اسلام پرورش میدادند بدین ترتیب نسل دوم این دین را جدی تر از نسل اول در نظر می گرفت و به همین منوال نسل به نسل گرایش به این دین جدی تر شد تا اینکه کار بجایی رسید که نسلهای آینده این دین را کیش راستین و خود را مسلمان بشمار می آوردند .

ترور ابورفیع

پس از آنکه محمد اموال طایفه یهودی بنی نضیر را غارت کرد و آنان را از سکونت گاه شان اخراج نمود عده ای از آنان به قلعه خیبر پناه بردند . یکی از آنان بازگان بسیار معروفی بنام ابورفیع بود که او بر علیه محمد چکامه سرایی می نمود همینطور سیستم جاسوسی محمد به او اطلاع داده بودند که ابورفیع در حال شوراندن قبایل بادیه نشین بر ضد محمد هستند . بنابراین محمد باز هم وجود یک مخالف روشنفکر دیگر را تاب نیاورد وباز هم با همان سیاست قبلی خطاب به یارانش گفت : " چه کسی داوطلب است تا مرا از شر این یهودی رذل نجات دهد ؟ " یک گروه 5 نفره از انصار قبیله بنی اوس داوطلب ترور ابورفیع شدند و پس ورد به قلعه شبانه ابورفیع را در منزلش به قتل رساندند .


قتل سفیان بن خالد

بعد از شکست محمد در جنگ احد روحیه مخالفان برای شکست محمد افزایش یافت یکی از این افراد سفیان بن خالد از قبیله لحیان بود که برایجنگ با محمد در حال جمع آوری نیرو بود . محمد که از فعالیتهای او مطلع شد تصمیم به ترور او گرفت و یکی از یارانش بنام عبدالله بن اونیس را برای انجام ترور انتخاب کرد . عبدالله نیز به محل اقامت سفیان رفت  و ابتدا با نیرنگ اعتماد سفیان را جلب کرد سپس در حالی که با در حال قدم زدن و صحبت کردن بود شمشیر خود را بر گردن وی فرود آورد و سرش را از تنش جدا کرد و با خود نزد محمد برد . محمد از دیدن سر سفیان بسیار شاد شد و به عنوان پاداش به عبدااله تکه چوبی داد . عبدالله از محمد پرسش کرد که این تکه چوب به چه کار او می آید . محمد به او گفت : در روز قیامت این تکه چوب نشانه ای خواهد بود که من تو را بشناسم و از الله برایت پاداش رستگاری بگیرم . 

ترور عبدالله بن قتل

بر پایه نوشته طبری , پس از آنکه محمد مکه را تسخیر کرد فرمان داد که گروهی از مخالفانش را هر کجا که باشند حتی اگر به دیوار کعبه پناه برده باشند بکشند . عبدالله در ابتدا به اسلام پیوسته بود ولی بعدها طی جریانی از اسلام روی گردانده و دوباره بت پرست شده بود همچنین صاحب دو دختر بود که دارای صدای جذابی بودند و بر ضد محمد آوازخوانی می کردند و او را تمسخر می کردند . محمد دستور قتل او و دخترانش را صادر کرد و یارانش عبدالله و دخترانش را به قتل رساندند . 

زن سالخورده ای که بدنش را دو شقه کردند

بر پایه نوشته های الواقدی , طبری و ابن هشام در ماه رمضان سال 627 میلادی محمد گروهی را به فرماندهی زید بن حارث برای جنگ با افرادی که در ناحیه وادی القراء بسر می بدند گسیل داشت . زید و همراهانش در برخورد با طایفه بنوفزاره شکست سختی از آنان خوردند و خود زید هم به شدت زخمی شد و به مدینه بازگشت . زید سوگند یاد کرد تا زمانیکه که انتقام این شکست را نگیرد از روابطه جنسی خودداری می کند . پس از التیام زخمهایش زید با همراهانش دوباره بااین قبیله درگیر شد و اینبار آنان را شکست دادند و فاطمه دختر ربیعه را نیز به اسارت گرفتند . زید بن حارث به قیس بن المسحر دستور داد  زن مالک , که پیرزنی بسیار سالخورده بود را به طرز وحشیانه ای بکشد بدین ترتیب که هر یک پاهای او را با طناب به دو شتر بستند و آنگاه شترها را در دو جهت مخالف به حرکت درآوردند طوریکه بدن پیرزن به دو تکه شقه شد . آنگاه دختر فاطمه و عبدالله بن مسعده را با خود به مدینه بردند . دختر فاطمه زنی بسیار فرهیخته بود و چون سلامه او را به اسارت گرفته بود قاعدتا باید به او تعلق می گرفت ولی محمد از سلامه خواست تا او را به محمد بدهد و سلامه نیز او را به محمد اعطا کرد که بعدها محمد او را به دایی اش حزن بن ابی وحب بخشید . 

البته تمامی این قتل ها تنها بخش بسیار ناچیزی از قتل ها و جنایاتی بود که محمد مرتکب شد . بساری از تاریخنویسان معتبر قتل های دستجمعی و فردی محمد در ده سال حکومتش در مدینه را بیش از هشتاد و یک مورد برشمرده اند . البته مسلمانان در مواجه با این ترورها و کشتارها دو عکس العمل از خود نشان می دهند اول اینکه اصلا توجهی به نوشتارهای تاریخی نمی کنند و از کنار این همه جنایت به آسانی میگذرند و یا اینکه به این جنایتها هم رنگ تقدس می دهند و چون با دستور الله و پیامبر بوده بنابراین این جنایتها مجاز بوده اند و اصولا از آنها با نام تکلیف یاد می کنند نه جنایت . 

اصولا ترور مخافان یک تکلیف بر گردن مسلمانان است که باید آنرا اجرا کنند و مسلمانان در راه  الله گزینه دیگری جز قتل و غارت و تجاوز ندارند . اسلام برای بدست آوردن قدرت بوجود آمد و هر گونه جنایتی را هم برای رسیدن به این هدفش جایز دانسته و هیچ محدودیتی برای مسلمانان قائل نشده است . چهارده قرن است که در زیر پرچم سیاه اسلام هزاران جنایت ضد بشری اتفاق افتاده است و این جنایتها در سطح بسیار وسیع تری  در کشور ما از زمان حمله اعراب تا به امروز همواره در جریان بوده است . امروز هم آخوند با پیروی از دستورات قرآن و گفته های پیامبر اسلام هزاران ایرانی را به قتل رسانده و یا آنان را آواره کرده است . 

قتل , جنایت , غارت و تجاوز بخش جدانشدنی و پایه ای اسلام می باشد و این حقیقت را خود قرآن ثابت کرده است . بنابراین مسلمانان که در خواب غفلت بسر می برند و همه شواهد تاریخی را دروغ میدانند می توانند به قرآن مراجعه کنند  یا اینکه نوشته های قرآن را هم تکذیب می کنند ؟!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر